یک لحظه تأمل کن! یک لحظه بایست و ببین هیچ میدانی برای چه کسی اشک میریزی؟ برای حسین بن علیع؟ امام حسینی که بیش از یک هزاره پیش در صحرای کربلا، تنها ماند و شهید شد و خونش برای همیشه تاریخ خواهد جوشید؟ اما مگر او به شهادت نرسید؟ مگر معاملهای را که همه سود بود و منفعت، با خدا انجام نداد و مگر به او «خون خدا»* نمیگویند؟ پس دیگر گریهات برای چیست؟ نکند بیهوده و فقط بهخاطر رسم و آیین و سنت گریه میکنی؟ نکند نمیدانی که امام حسینع و یارانش سعادتمندترین انسانها بودند که هم اکنون در پیشگاه خدا زندهاند و من و تو را نظاره میکنند؟ پس برای چه کسی خاک بر سر میریزی و ناله و شیون میکنی؟
کمی به اطرافت نگاه کن، زمین، همین زمینی که روی آن راه میروی، بیشتر شایسته گریستن نیست؟ همین زمین که آرام ماند و هزار سال پیش خون حسین را دید که ریخته میشود و نتوانست کاری کند و اجازه نداشت که زیر و رو شود و این غصه، این حجم عظیم تراژدی و ظلم را از سینهاش بیرون بریزد، و حالا دوباره در سالگرد عاشورا، دلی پر بغض دارد و میخواهد گریه کهنهاش را روی سر ما آوار کند. بیا به حال زمین گریه کنیم که زخم عاشورای زمین، هزار و سیصد ساله است.
به آسمان نگاه کن! این همان آسمانی است که شهادت علیاکبرع را دید و نتوانست و اجازه نیافت که روی سر یزیدیان آوار شود، صدای «هل من ناصر» امام حسینع را شنید و نتوانست هرچه باران و ابر و رعد و برق دارد، روی سر کوفیان نارفیق آوار کند، نتوانست دست حسینع را بگیرد و از ابرهایش برای او چتری خنک بسازد تا تشنگی، توان او و یارانش را کم نکند. چرا برای آسمان گریه نمیکنی؟ آسمانی که هزار و سیصد سال است در هر قطره باران، بر حسین و یارانش میگرید و باز هنوز هم دل پر دردی دارد.
و به خودت نگاه کن! چرا برای خودت گریه نمیکنی که نبودی و نتوانستی در جبهه امام حسینع در برابر یزید بجنگی، نتوانستی این امتیاز را داشته باشی که جایگاه خود را در بهشت ببینی و خونت را تقدیم خدا کنی و در کنار برترین و برگزیدهترین انسانهای تاریخ باشی و انسان بودنت را اثبات کنی، و حالا جز بزرگداشت سالگرد این رخداد، توانی نداری و کار نمیتوانی بکنی.
کاش بتوانی حسینی باشی، کاش این گریهها، بر سر زدنها و زنجیر کوبیدنها، حسینیات کند، که دیگر نه برخودت، که بر آسمان و زمین بگریی و حسینوار، آماده مقاومت و جاندادن برای خدا، انسان و آزادگی باشی.
* ثار الله